الگوی سطل زباله (Garbage Can Model) یکی از نظریههای شناختهشده در حوزه تصمیمگیری سازمانی است که نخستین بار توسط مایکل کوهن، جیمز مارچ و یوهان اولسن در دهه ۱۹۷۰ مطرح شد. این مدل، بهویژه برای توصیف تصمیمگیری در سازمانهای "آنوکراسی" (مانند دانشگاهها یا نهادهای عمومی) کاربرد دارد؛ جایی که تصمیمگیری اغلب نامنظم، پیچیده، و به ظاهر غیرمنطقی است.
مفهوم کلی:
در الگوی سطل زباله، سازمان مانند یک «سطل زباله» در نظر گرفته میشود که در آن چهار عنصر اصلی به صورت تصادفی و گاهی همزمان با هم وارد میشوند:
1. مسائل (Problems)
2. راهحلها (Solutions)
3. مشارکتکنندگان (Participants)
4. فرصتهای تصمیمگیری (Choice Opportunities)
این عناصر بهطور مستقل وارد سازمان میشوند و در "سطل" جمع میگردند. زمانی که این عناصر به شکلی اتفاقی با هم همزمان شوند، یک تصمیم گرفته میشود.
ویژگیهای کلیدی مدل:
- تصمیمگیری همیشه عقلانی یا هدفمند نیست.
- راهحلها گاهی قبل از مشخص شدن مسئلهها وارد سیستم میشوند.
- شرکتکنندگان ممکن است ناپیوسته و موقتی در فرآیند تصمیمگیری حضور داشته باشند.
- فرصتهای تصمیمگیری ممکن است بهطور تصادفی رخ دهند.
مثال :
فرض کنید در یک دانشگاه، یک استاد بهتازگی یک تکنولوژی جدید تدریس را کشف کرده (راهحل)، همزمان گروه آموزشی با کمبود مشارکت دانشجویان در کلاسها مواجه است (مسئله)، یکی از اعضای هیئتعلمی برای بررسی موضوع وقت خالی دارد (مشارکتکننده)، و جلسه کمیته آموزشی در پیش است (فرصت تصمیمگیری). در اینجا ممکن است تصمیمی گرفته شود که از آن تکنولوژی برای افزایش مشارکت استفاده شود — اما این تصمیم حاصل یک فرآیند عقلانی خطی نبوده، بلکه محصول همزمانی این چهار عنصر بوده است.
کاربردها:
- تحلیل تصمیمگیری در سازمانهای غیرمتمرکز و نامعمول
- شناخت رفتارهای غیرعقلانی در مدیریت عمومی
- بررسی ناکارآمدیها یا نتایج غیرمنتظره در سیاستگذاری